تا حالا مرغ سحر رو گوش دادید . تا حالا دوست داشتید که شعر
کامل اون رو داشته باشید تا بتونید مثل خواننده های بزرگ اون
این شعر رو بخونید .
مرغ سحر رو ابتدا خانم قمرالملوک وزیری خوند . بعدها آقای محمد
رضا شجریان که کمتر پیش می آد که از کسی تقلید کنه این شعر
رو خوند :
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته زکنج قفس را
نغمه آزادی نوع بشر سرا
از نفسی عرصه این خاک
تیره و پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشم ژاله بار است
این قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه تازه گل
از این بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر کن
مختصر مختصر مختصر کن
A real friend
is one who walks in
when the rest
of the world walks out
یک دوست واقعی اونی هستش که وقتی میاد
که تموم دنیا از پیشت رفتن
*******************************
Everyone hears
what you say.
Friends listen to
what you say.
Best friends
listen to what you don't
say.
هر کسی چیزایی رو که شما می گین می شنوه
ولی دوستان به حرفای شما گوش می دن.
اما بهترین دوستان
حرفایی رو که شما هرگز نمی گین می شنون
****************************
If you live to be a hundred
I want to live to be
a hundred minus one day,
so I never have to live
without you.
Winnie the Pooh
اگر می خوای صد سال زندگی کنی
من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم
چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم
توی کابینت های بالایی آشپزخانه دنبال ماهیتابه می گردن ، تو کابینت های پایینی
آشپزخانه دنبال ماهیتابه می گردن ، و سرانجام پیداش می کنن .
ماهیتابه رو روی اجاقف می گذارند و توی ماهیتابه روغن می ریزن ، توی یخچال دنبال
تخم مرغ می گردن ، یه دونه پیدا می کنن .
دنبال کبریت می گردن کبریت رو پیدا می کنن ، اجاق گاز رو روشن میکنن ، بوی سرکه
همراه دود آشپزخونه رو برمی داره . ماهیتابه رو می شورن ( بگو چرا روغنش بوی ترشی
می داده ) .
ماهیتابه رو روی اجاق می ذارن و توش روغن واقعی می ریزن . تخم مرغی رو که از روی
کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک می کنن ، لباس می پوشن
می رن سراغ بقالی سرکوچه و ۲۰ تا تخم مرغ می خرن و بر می گردن ،تلوزیون رو روشن
می کنن و صداش رو زیاد می کنن ، روغن سوخته رو می ریزن توی سطل و دوباره روغن
توی ماهیتابه می ریزن . تخم مرغ ها رو می شکنن و توی ماهیتابه می ریزن ، دنبال نمکدان
می گردن و ...
املت آماده رو جلوی تلوزیون می خورند .
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد جعبه نوشابه را به سمت تلفن
هل داد روی جعبه رفت تا دستش به دکمه ها برسد و شروع کرد
به گرفتن شماره .
مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد ... .
پسرک پرسید : خانم ، می تونم خواهش کنم که کاراتون رو به
من بسپارید .
زن پاسخ داد : کسی که الان است کارها را برایم انجام می دهد.
پسرک گفت : خانم من این کار رو با نصف قیمت برایتان انجام می دم .
زن در جوابش گفت که الان از کار آن فرد کاملا راضیم .
پسرک بیشتر اصرار کرد و گفت پیشنهاد داد : خانم من پیاده رو و
جدول جلوی خانه را هم برایتان تمیز می کنم در این صورت شما
زیباترین جدول را در کل شهر خواهید داشت .
اما بازهم پاسخ زنمنفی بود .
پسرک درحالی که لبخندی بر لب داشت گوشی را گذاشت .
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت
و گفت : پسر جان از رفتارت خوشم آمد ، به این سبب که
روحیه خاص و خوبی داری ، دوست دارم کاری کاری به تو بدهم .
پسر جواب داد : نه ممنون ، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم .
من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کنم .